اشعار شهادت امام باقر(علیه السلام)
روضه امام محمد باقر(ع)
من هم از آن طفلاني ام که عمه زينب
از زير دست و پا کشيد و زنده ماندم
**************************
نگاه کودکي ات ديده بود قافله را
تمام دلهره ها را، تمام فاصله را
هزار بار بميرم برات، مي خواهم
دوباره زنده کنم خاطرات قافله را
تو انتهاي غمي، از کجا شروع کنم
خودت بگو، بنويسم کدام مرحله را
چقدر خاطره ي تلخ مانده در ذهنت
ز نيزه دار که سر برده بود حوصله را
چه کودکي بزرگي است اين که دستانت
گرفته بود به بازي گلوي سلسله را
ميان سلسله مردانه در مسير خطر
گذاشتي به دل درد، داغ يک گِله را
چقدر گريه نکرديد با سه ساله، چقدر
به روي خويش نياورده ايد آبله را
دليل قافله مي برد پا به پاي خودش
نگاه تشنه ي آن کاروان يک دله را
هنوز يک به يک، آري به ياد مي آري
تمام زخم زبان هاي شهر هلهله را
مرا ببخش که مجبور مي شوم در شعر
بياورم کلماتي شبيه حرمله را
بگو صبور بلا در منا چه حالي داشت
که در تلاطم خون ديد قلب قافله را
سيد حميدرضا برقعي
**************************
دلي شکسته و چشمي ز گريه، تر دارم
گشوده ام پر اگر نيت سفر دارم
اگرچه ماه محرم خزان شدم اما
هميشه چند دهه روضه در صفر دارم
همه ز مرگ پدر ارث مي برند و من
بساط گريه ام ارثي ست کز پدر دارم
هشام! زخم دلم که براي حالا نيست
من از غروب دهم زخم بر جگر دارم
زمانه دست ز قلب شکسته ام بردار
من از بريدن رأسش خودم خبر دارم
به ياد ساقي لب تشنه امام شهيد
ميان قاب دلم عکسي از قمر دارم
اگرچه قصه من مال سال ها پيش است
هميشه يک سر بر نيزه در نظر دارم
غروب کرببلا زخمهاي سختي داشت
ولي ز شام بلا زخم بيشتر دارم
از اينکه بودم و اصغر ز نيزه مي افتاد
غرور له شده و آه شعله ور دارم
دلم گرفته از اينکه نشد درآن ايام
ز روي دست رقيه طناب بردارم
مهدي نظري
موضوعات مرتبط: امام محمد باقر(ع) - شهادت
برچسبها: اشعار شهادت امام باقر(علیه السلام)